سفارش تبلیغ
صبا ویژن


خلوت من

هو العادل

قبلا عرض کرده بودم که کتابی خوندم و می خوام معرفی اش کنم. البته گمون نکنم به معرفی احتیاج داشته باشه و قصد هم ندارم زیاد راجع به اش حرف بزنم. می خوام دوستداران و مشتاقان، خودشون کتاب رو بخونن و یه وقت من از هیجانش کم نکرده باشم.
 کمی دیرتر/سید مهدی شجاعی/انتشارات کتاب نیستان/چاپ دوم
1390

این جشن ها برای من آقا نمی شود...  

«کمی دیرتر» قصه ی مرد نویسنده ایه که شباهت بسیاری هم با نویسنده ی کتاب داره ( شاید هم خودش باشه!). داستان از یک نیمه شبِ نیمه ی شعبان شروع میشه، توی یک مجلس جشنِ امام زمان (عج). زمانی که شرکت کننده ها ضمن دم گرفتنِ مداح، ندای «آقا بیا» را فریاد می زنن و جوانِ ناشناسی در این وسط، خلاف صدای حضار، فریاد «آقا نیا!» سر داده است!
اینکه اون جوان کی بوده و چرا همچین کُفری گفته رو با خوندنِ کتاب باید فهمید و من هر چی بگم ممکنه اجرِ زیباییِ داستان رو از بین برده باشم. فقط باید بگم «کمی دیرتر» یکی از بهترین کتابهایی بود که اخیرا خوندم.

.......................................................
پایین نوشت1: راستی می دونستین انتشارات «نیستان» مالِ خودِ سید مهدی شجاعیه و همه ی کتاباش رو هم همونجا چاپ می کنه؟!
پایین نوشت2: یه زمانی این وبلاگ رو بیشتر از هر چیز، مناسبتی به روز می کردم. حالا تقریبا برعکس شده. در اغلب مناسبتها سکوت میکنم و وقتی هیچ خبر خاصی نیست، حرفِ بی مناسبتِ خودم رو می نویسم! به نظرم هم خوبه و هم بد. اما در هر حال نمیشه نسبت به دیروز که روز شهادت امام جعفر صادق (ع) بود بی تفاوت باشم و تسلیتی نگم.
پایین نوشت3: آخرای شهریور رو دوست دارم. نه فقط به خاطر تولدم، بلکه به خاطر پاییز، که خیلی نزدیکه...
پایین نوشت4:
من دلتنگم
بنا دارم به نام تو با شعر
                              پلی بسازم
تا وقتی از آن می گذرند
آسمان را بفهمند

-سلمان هراتی-


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/23ساعت 12:47 عصر توسط رضوان تو بنویس ( ) | |


آخرین مطالب
» تو سالها سرنشین این گوشه از شهر بودی...
آمپاسِ شَدید!
خلوتی که شلوغ شد
طوفانی از واژه ها
همه ی دغدغه های من
سنای من
سیسمونی و باقی قضایا
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com